کد مطلب:312252 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

جانم فدایت
این كلام سرشار از عشق و محبت امام حسین (ع) بیانگر ویژگی بالا و والایی برای عباس بن علی (ع) است كه شاید برتر از آن نتوان یافت. امام حسین (ع) خود را فدایی عباس (ع) می خواند (بنفسی انت یا اخی). پی بردن به حقیقت این كلام، وابسته به شناخت مقام والای امام معصوم است. و این شناخت نیز این گونه است كه امام علی (ع) می فرماید:

الامام كلمة الله و حجة الله و وجه الله... و لا یوجد له مثیل و لا یقوم له بدیل فمن ذاینال معرفتنا او یعرف درجتنا او یشهد كرامتنا او یدرك منزلتنا... و هل یعرف او یوصف او یعلم او یفهم او یدرك او یملك من هو شعاع جلال الكبریاء و شرف الارض و السماء؟ جل مقام آل محمد (ص) عن وصف الواصفین و نعت الناعتین و أن یقاس بهم احد من العالمین... [1] .



[ صفحه 95]



امام كلمه ی خدا، حجت خدا و وجه خداست. مثل و مانندی ندارد و جایگزینی نمی یابد. پس چه كسی به شناخت ما می رسد یا درجه ی ما را می شناسد یا كرامت ما را شاهد می شود یا مقام و منزلت ما را در می یابد؟ آیا كسی كه پرتو نور كبریاست و شرف زمین و آسمان است، به شناخت و توصیف و علم و فهم و درك و احاطه در می آید؟ مقام خاندان محمد (ص) از وصف توصیفگران برتر است و نیز از این كه با احدی از جهانیان سنجیده شوند.

پس بیراهه نرفته ایم اگر بگوییم: از درك این كلام سیدالشهدا (ع) درباره ی عباس (ع) ناتوانیم و ناگزیر باید قلم را فروتنانه زمین نهیم و تنها در خلوت اندیشه ی خود به حیرت فرو رویم.

عباس (ع) در پی فرمان امام حسین (ع) همراه با بیست سوار جنگی كه زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر در بین آنان بودند، به سمت لشكر عمر بن سعد حركت كرد. ابوالفضل (ع) از آنان پرسید: چه رخ داده و چه می خواهید؟ گفتند: فرمان امیر (عبیدالله) رسیده كه یا سر به فرمان او (پیمان با یزید) بنهید یا با شما می جنگیم. عباس (ع) به آنان فرمود: شتاب نكنید تا من گفتار شما را به حضرت ابا عبدالله (ع) برسانم. آنان ایستادند و عباس (ع) گفته های آن ها را برای امام حسین (ع) بازگو كرد. در این مدت زهیر و حبیب با لشكر عمر بن سعد گفت وگو می كردند و آخرین بارقه های هدایت خداوندی را به آنان نشان می دادند. امام حسین (ع) پس از شنیدن پیام آنان، به برادر فرمود:

به سوی آنان بازگرد و اگر توانستی امشب را از آنان مهلت بستان تا در برابر پروردگار به نماز ایستیم و او را بخوانیم. به راستی او می داند كه من نماز را دوست می دارم و نیز به تلاوت قرآن و دعای فراوان و استغفار علاقه دارم.

ابوالفضل (ع) پیام امام را به لشكریان عمر بن سعد رساند. عمر با شمر مشورت كرد. در آن میان، عمرو بن حجاج گفت: «سبحان الله! اگر اینان از دیار دیلم بودند و چنین خواهشی داشتند، به خواسته ی آنان عمل می كردیم. پس سزاوار است دعوت آنان را اجابت كنیم.»



[ صفحه 96]



پس از این سخن، آنان كار جنگ را به فردا واگذاردند [2] .


[1] بحارالانوار، ج 25، ص 169.

[2] وقعة الطف، ص 193 به بعد؛ الكامل، ج 4، ص 56 به بعد.